سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کوثرانه

 بسمه تعالی

    یک روز دندانم در مدرسه لق شد . فکر میکردم زود می افتد امّا اینطور نبود و من هر دقیقه که راه میرفتم یک زبان به ان میزدم تا لق تر شود و زودتر بیافتد تا من کادوی دندانم را بگیرم . اما خبری از افتادن نشد. تازه یک عالمه کادو هم برایش گرفته ام .مثل هلی کوپتر 2000 و پلی استیشن 2 و غیره . 

  در مدرسه پانیذ به من گفت :بیا دندانت را بکشم و از دستت راحت شویم! اما من لج کردم و گفتم نمیخواهم.چون ادای دایه مک فی را در می اوردم که دندانش را بین لبهایش می گذاشت و بچه ها را اذیت میکردم. یک روز هم نخی را به دندانی که لق نبود بستم و به بچه ها نشان میدادم و میگفتم دارم دندانم را میکشم ! انها هم حالشان بد میشد .دندانم هر روز لق تر میشد اما نمی افتاد!

  مادربزرگ پدری ام میگفت :بیا دندانت را بکشم. اگر دندان لق ات را کسی ببیند ،دندان دراکولایی در می اوری یو هاهاها... اما من نمیترسیدم و بازهم دندانم را به همه نشان میدادم.دندانم روی لبم برعکس میشد و همه حالشان بد میشد . من هم میخندیدم و می گفتم :یک نفر بیاید این را درست کند برعکس شده! خلاصه کسی نبود که دندان لق و برعکس شده مرا ندیده و چندشش نشده باشد. مادرم نمیگذاشت کسی دندانم را بکشد .او میگفت :سیب هر وقت برسد خودش از درخت می افتد.دندان تو هم هر وقت زمانش رسید می افتد.

  تا اینکه دیروز صبح وقتی بیدار شدم دیدم دندن لقم سر جایش نیست و پیش دندانهای پایینی است. انرا برداشتم  و دیدم خودش است!رفتم پیش مامان و اول صبح دندان را جلوی چشمش رگفتم و گفتم :مامان بیدار شو و سکه ی بهار ازادی مرا بده! ربع باشد قبول نمیکنم ها! مامان از جا پرید و گفت بذار چشمم باز شو بعد سکه بخواه! البته میدانم از سکه خبری نیست ،چون خیلی گران شده. اما مامان از افتادن دندانم خیلی خوش حال شد زیرا دیگر در میهمانی ها ابرو ریزی نمیکردم و خانمهای فامیل با دیدن دندانم حالشان بد نمیشد.

  باید فکر یک حرکت چندش اور دیگر باشم ! این متن را مامان برایم تایپ کرده و الان دارد به من چشم غره می رود !!!


نوشته شده در چهارشنبه 91/3/31ساعت 11:32 صبح توسط سبا نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت